حرفهای یک دل خسته
دل خون 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لينک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حرفهای یک دل خسته و آدرس khaste-donya.loxblog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لينک هاي مفيد

لعنتی میشنوی
منم اون دختر معصوم
نامرد ديـــــگه صـبرم تمـوم شـده
بـا تـو همـراه شـُدم کـــــه
فقــط با تــو هم آغـوش بشَم
نــه هـر شــــب هم آغـوش ِ اشـکو سيگـار

[ دو شنبه 13 آبان 1392برچسب:, ] [ 3:26 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

ميدونم برات عجيبه من با اون همه غرورم پيش همه بديهات چه

جوري بازم صبورم

مي دونم يه روزميفهمي روزي كه دنيا روگشتي من چه جوري

توروخواستم توچه جورازم گذشتي

[ 29 دی 1391برچسب:, ] [ 11:9 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

 

باور كن خيلی حرف است....

 

 

وفادار دست هايی باشی

 

 

كه يكبار هم لمسشان نكرده ای...

 

.

[ 29 دی 1391برچسب:, ] [ 11:9 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

پشت تنهایی این پنجره ها

چه به صف آمده غم های دلم
یک نفر نیست مگر پنجره را باز کند
...
 
قصه دیدنم آغاز کند؟

دلم از پرده به جان آمد و از شیشه شکست

چشم من خیره به راه ، ز دلم می پرسد

آخه باید ز کجا تا به کجا..؟

تا به کی تکیه به دیوار در این چلّه نشست؟

در دلم پنجره ای رنگ سکوت است

سکوت ...!

                                                                 

[ 29 دی 1391برچسب:, ] [ 11:9 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

دیگه هیچ عیبی نداره که نموندی پیش من

منو کشتی دستی دستی برو بیخیال غصه نخور

اگه قلبم بی تو پژمرد برو بیخیال غصه نخور

اگه خوشبختیمو باد برد برو بیخیال غصه نخور

اگه روزی روزگاری توی یک گوشه ء دنیا شنیدی که عاشقت مرد

برو بیخیال غصه نخور

 

[ 29 دی 1391برچسب:, ] [ 11:9 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

 

ماه من !


غصه اگر هست، بگو تا باشد !


معني خوشبختي، بودن اندوه است!


اين همه غصه و غم ، اين همه شادي و شور


چه بخواهي و چه نه ! ميوه ی يک باغ اند


همه را با هم و با عشق بچين...


ولي از ياد مبر،


پشت هرکوه بلند

 

سبزه زاري است پر از ياد خدا

 

و در آن باز کسي مي خواند

 

که خدا هست، خدا هست

 

و چرا غصه؟

 

چرا !؟!

[ 29 دی 1391برچسب:, ] [ 11:9 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

- اگه کلید قلبی رو نداری قفلش نکن . . .

 

- اگه خدافظی در راه است سلام نکن . . .

 

- دفتری که بسته شد بازش نکن . . .

 

- قلبی که شکسته شد نازش نکن . . .

 

 - و از همه مهم تر

 

 - اگه دستی را گرفتی رهایش نکن

[ 29 دی 1391برچسب:, ] [ 11:9 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

بگو چکار کنم که تو دوباره عاشقم بشی

تو این کویر بی کسی باغ شقایقم بشی

چقدر خدا خدا کنم

اسم تو رو صدا کنم

شبا توی شاه چراغ بشینمو دعا کنم

چقدر توی هر سقا خونه شمعای روشن بذارم

تو لحظه های بی کسی تا صبح روشن ببارم

وقتی بهت فکر می کنم بوی گلو گلاب میاد

شازده غصه ها انگاری با جواب میاد

با چشای بارونیتون گل پونه ها تازه میشن

دوون دوون شمع دونی ها برای تو غنچه میدن

بوی عزیز گل یاس

پر میشه توی خونمون

اسم گلای اطلسی میشه بازم نشونمون

وقتی بیایی از سفر

گلا رو بیدار میکنم

قاصد چشمات که اومد

شادی رو تکرار میکنم

[ 29 دی 1391برچسب:, ] [ 11:9 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]


الو....سلام


منزل خداست؟

این منم .... مزاحمی که آشناست

هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است....

ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست

شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است

به ما که میرسد،حساب بنده هایتان جداست؟!

الو ...دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد

خرابی از دل من است یا که عیب سیمهاست؟

چرا صدایتان نمیرسد؟...کمی بلندتر..... صدای من چطور؟

خوب و صاف و واضح و رساست؟

اگر اجازه میدهی کمی برایت دردو دل کنم

شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست

دل مرا بخوان به سوی خودت تا که سبک شوم

پناهگاه این دل شکسته خانه ی شماست

الو مراببخش باز هم مزاحمت شدم

دوباره زنگ میزنم.....دوباره تا خدا خداست.

[ 29 دی 1391برچسب:, ] [ 11:9 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

בر ذهـטּ בפֿـتـرانـــہ ے مــטּ ...

مــرב يـَعـنـے تـِکـيـہ گـآهـے اَمـטּ

 يـَعـنـے بـوسـہ اے اَز روے دوست دآشتــטּ ، بــِدون اَنـבڪـے شـَرم!

בر ذِهـטּ בפֿـتـرانـــہ ے مـטּ ...

مـَـرב يـَعـنـے کـوه بــوבטּ .. پـُر اَز سـِخـآوَت ، پـُر اَز حـَيـآے مـَرבآنـہ

בر کـنـار ِ ايـن اُبـُهـَت ، لـوس شـُدَن ـهـآے کـوבکـآنـہ !

בرذِهـטּ ِ בפֿـتـرانـــہ ے خـوش بـيـטּ مـَטּ ...

مـَرد يـَعـنـے دوست مـےבارَمـتــ، تـو هـَر لـَحـظـہ بـآ مـَنـے!

تـو مـَرבے ...

مـَـטּ بـے تـو بـآ تـَمـآم آفــریـنـش بـےگـآنـہ ام

کـآفـےـست בســتــ ِ رَב بــِزَنـے!

مـے رومـ پـے زِنـدِگـے اَم ، بـَرآے آرامـشـتـ

 تـآ بــِבآنـے چــِقـَבر مـפـتـرم َاسـتــ ايـن آسـآيــشـتـ 

[ 29 دی 1391برچسب:, ] [ 11:9 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

خداوند به هر پرنده‌ای دانه‌ ای می‌دهد ، ولی آن را داخل لانه‌ اش نمی‌ اندازد


[ 24 دی 1391برچسب:, ] [ 12:23 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛ محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود


[ 24 دی 1391برچسب:, ] [ 12:23 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

هرگز نا امید نشوید ، زیرا ممکن است آخرین کلیدی که در دست دارید قفل را بگشاید

[ 24 دی 1391برچسب:, ] [ 12:23 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

بزرگترین کارها با کوچکترین گام ها شروع میشود ، و سخت ترین گام ، اولین گام است . . .


[ 24 دی 1391برچسب:, ] [ 12:23 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

آنقدر مرا از رفتنت نترسان قرار نیست همیشه بمانیم ، روزی همه رفتنی اند ، ماندن به پای کسی معرفت میخواهد نه بهانه


[ 24 دی 1391برچسب:, ] [ 12:23 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

پیمان با دستها و کاغذها بسته نمی شود پیمانها را با چشم ها هک می کنند


[ 24 دی 1391برچسب:, ] [ 12:23 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

میدونی بزرگترین درد دنیا چیه ؛ اینه که بفهمی پناه لحظه هات یه پناهگاه دیگه داره ...

[ 24 دی 1391برچسب:, ] [ 12:23 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

با وفاترین جفت های عالم ، کفش های آدمیانند

[ 24 دی 1391برچسب:, ] [ 12:23 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

همیشه سخت ترین نمایش به بهترین بازیگر تعلق دارد،شاکی سختی های دنیا نباش، شاید تو بهترین بازیگر خدا باشی...

[ 24 دی 1391برچسب:, ] [ 12:23 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

هیچ چیز واقعا خراب نیست . حتی ساعتی که از کار افتاده ، چون؛ 2 بار در روز زمان را درست نشان می دهد


[ 24 دی 1391برچسب:, ] [ 12:23 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

باز دلم گرفت ....

آسمان هم نیم نگاهی ابریست؟

انگار آسمان دلش گرفته و بغض دارد!

گلایه های بسیاری دارم

نمی دانم از کجا آغاز کنم؟

یا نمی دانم صدایم به تو خواهد رسید

نمی دانم  آیا نشسته ای فقط به درد ما آدمها گوش کنی؟

آرزوهایم یک به یک فنا شدند

جوابی ندارم

خداوندا نمی دانم اگر آفریده ای چرا اینگونه؟

خداوندا آیا حکمت توست ؟

گفته ای درد و رنج را آفریدی تا امتحان کرده باشی؟

پس کجاست وعدهء رستگاری و شادیت؟

کفر گفتن آسان است خداوندا

می دانی که کفر نمی گویم اما گلایه دارم از روزگارت؟

زمین و آسمان از روزگارت به درد آمده اند جوابی نیافتم؟

[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

❤❤❤ﻋــﺎﺩﺕ ﻣﯿــﮑﻨﻢ ﺑــﻪ ﺩﺍﺷــﺘﻦ ﭼﯿــﺰﯼ ﻭ ﺳــﭙﺲ ﻧﺪﺍﺷــﺘﻨﺶ ،❤❤❤

ﺑــﻪ ﺑــﻮﺩﻥ ﮐﺴــﯽ ﻭ ﺳــﭙﺲ ﺑــﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧــﺶ ،

ﺗﻨــﻬﺎ ﻋــﺎﺩﺕ ﻣﯿــﮑﻨﻢ ،

ﺍﻣــﺎ ﻓــﺮﺍﻣــﻮﺵ ... ... ﻧــﻪ !

 

[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

 تنهـــــــــــاییم عمیق است

  دیگر دست هیچکس به آن نمی رسد!

که بخواهد از
تنهــــــــــــــــــایی

درم آورد...

--------------------------------------------------------

 

تا حالا شده چشمات پر از اقیانوس اشک باشه اما نتونی جاریش کنی؟

 


تا حالا شده یه دنیا حرف کنج دلت سنگینی کنه و قلبت از سنگینیش تیر بکشه!!



اما نتونی به کسی بگی ؟



تا حالا شده یه تلنبار بغض بیخ گلوت گیر کرده باشه و از تیزیش احساس خفگی کنی


 

اما مجبور باشی جلوشو بگیری تا نترکه!!!

 


 آره...؟!؟! 

 



حال این روزهای من اینگونست..!


 

[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!




خاطراتــــــ ـــ ـ کودکیـم را ورق می زنــــ ـــ ـم و یک به یک ، عکسها را با نگاهــــ ــ ـم می نوشم عکسهـای دوران کودکیــــــ ــــ ـم طعـــــم خوبـی دارنــد ....

[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

حس میکنم تمام زندگیم شده قدم هایی که هیچ مقصدی ندارن....

 

 رحم کن خدا...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

کاش می شد خودمو یه جایی جا بذارم و

 

 برگردم ببینم نیستم!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

http://postalcart.persiangig.com/axha/kafshhaymaman-2.jpg

[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

تمریــنـــ نرنجـیدنــ میکنــمـــ

و

صبــوری را مشقــــ....

[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

پسر:ضعیفه دلمون برات تنگ شده بود. . .اومدیم زیارتت کنیم!


دختر:تو باز گفتی ضعیفه؟؟؟


پسر:خب. . .منزل بگم چطوره؟؟

دختر:واااای. . .از دست تو!!

...پسر:باشه. . .باشه. . .ویکتوریا خوبه؟

دختر:اه. . .اصلا باهات قهرم!!

پسر:باشه بابا. . .تو عزیز منی خوب شد؟. . .آشتی؟

دختر:آشتی. . .راستی گفتی دلت چی شده؟؟

پسر:دلم!؟. . .آها از دیشب تا حالا یکم پیچ میده!!

دختر:واقعا که!

پسر:خب چیه. . .نمیگم . . . مریضم اصلا. . .خوبه؟

دختر:لوووووس!!

پسر:ای بابا. . .ضعیفه. . .اگه اینبار قهر کنی نازکش نداری ها!! ....

دختر:بازم گفت این کلمه رو. . .!!

پسر:خب تقصیر خودته. . .میدونی اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم. .

.هی نقطه ضعف میدی دستم.

دختر:من از دست تو چیکار کنم؟؟

پسر:شکر خدا. . .!دلم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بودم .  .لیلی

قرن 21من!!!

دختر:چه دل قشنگی داری تو . . .چقد به سادگی دلت حسودیم میشه. . .

پسر:صفای وجودت خانوم.

دختر:میدونی. . .دلم تنگه. . .برای اون همه پیاده روی هامون. . .برای سرک

کشیدن تو مغازه کتاب فروشی و ورق زدن کتابها. . .برای بوی کاغذ... .برای

شونه به شونه باهات راه رفتنو دیدن نگاه حسرت بار بقیه. . .آخه هیچ زنی

مردی

مثل من نداره.

پسر:میدونم. . .میدونم. . .منم دلم تنگه. . .برای دیدن آسمون تو چشمای

تو،برای

بستنی های شاتوپی که با هم میخوردیم. . .برای خونه ای که توی خیال

ساخته

بودیم و من مردش بودم . . .

دختر:یادته همیشه به من میگفتی خاتون؟؟؟

پسر:آره یادمه. . .آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری مینداختی!!

دختر:ولی من که بور بودم . . .

پسر:باشه. . .فرقی نمیکنه.

دختر:آخ چه روزهایی بود. . .دلم برای دستای مردونت که تو دستام گره

میخورد تنگ

شده. . .مجنون من.

پسر:. . .

دختر:چت شد؟چرا چیزی نمیگی؟

پسر:. . .

دختر:نگاه کن ببینم. . .!منو نگاه کن.

پسر:. . .

دختر:الهی من بمیرم . . .چرا چشمات نمناک شده. . .الهی من فدات بشم . .

.

پسر:خدا ن. . .(هق هق گریه)

دختر:چرا گریه میکنی؟؟؟

پسر:چرا نکنم؟؟. . .ها؟؟

دختر:من دوست ندارم مرد من گریه کنه. . .جلوی این همه آدم. . .بخند دیگه. .
.بخند. . .زودباش بخند. . .

پسر:وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم. . .کی اشکامو کنار بزنه که گریه

نکنم؟؟

دختر:اگه گریه کنی منم گریه میکنما. . .

پسر:باشه . . .باشه . . .تسلیم . . .ولی نمیتونم بخندما. . .

دختر:آفرین.حالا بگو کادو ولنتاین برام چی خریدی؟؟

پسر:تو که میدونی. . .من از این لوس بازیا خوشم نمیاد ولی امسال برات

کادوی

خوبی آوردم.

دختر:چی؟ . . .زودباش بگو . . .آب از لب و لوچه ام آویزون شد. . .

پسر:. . .

دختر:باز دوباره ساکت شدی. . !؟؟؟

پسر:برات کادوووو. . .(هق هق گریه).یک دسته گل گلایل!!

یک شیشه گلاب!

یک بغض طولانی آوردم!!

تک عروس گورستان!!

پنج شنبه ها دیگه خیابونها بدون تو صفایی نداره!!

اینجا کنار خانه ی ابدییت مینشینم و فاتحه میخونم.

نه. . .اشک و فاتحه

نه. . .اشک و دلتنگی و فاتحه. . .

خاطرات نه چندان دور. . .

امان. . .خاتون من تو خیلی وقته که. . .

آرام بخواب بانوی کوچ کرده من . . .

دیگه نگران قرصهای نخورده ام. . .لباسهای اتو نکشیده ام. . .صورت پف کرده از

بیخوابیم نباش. . .!

نگران خیره شدن مردم به اشکهای من نباش. . .!

بعد از تو دیگه مرد نیستم اگر بخندم. . .!.


گفتگو با خدا   www . ma3ta . com


[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

کاش…!

باز معلمی بود و انشایی میخواست…!

روزگار خود را چگونه میگذرانید…!

تا چند خط برایش دردودل کنم…!!!

------------------------------------------------------

کــــــــــــــــآش
میــــــــ..شد
آدمــــــــــــــ……..
گــــــآهی
به اندازه ی نـیــآز، بمیـــــرد!!!

بعد بلند شــــــود
آهستــــه آهستــــــــه
خــــــــآک هایش رآ بتکــــــــآند
گردھآیش بمآند


اگــــــــر دلش خوآست،
برگردد به زنــــــــــدگی.
دلش نخوآست،

 


بخوآبــــــــــــــــد تا
ابـــــــــــــــــــــــ د………….

------------------------------------------------------

دمش گرم …

باران را می گویم،

به شانه ام زد و گفت:

... “خسته شدی …

امروز را تو استراحت کن…

من به جایت می بارم... “

------------------------------------------------------

خدایا...!


تو دنیای ما ادمااا

 


یه حالتی هست بنام ُکم اوردنُ


تو که خدایی نمیتونی تجربش کنی!


خوش به حالت....!!!

------------------------------------------------------

خسته ام...یک قلم لطفاً!!!


میخواهم خودم را خط خطی کنم...!!!

------------------------------------------------------

حجم نبودنت انقدر برایم سنگین است..

که کمرم را خم کرده...

------------------------------------------------------

[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]
آهای  روزگار !!

برایم مشخـــص کن

اینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ای تا برایم بزنـــی

می خواهـــم رقصــم را با سازت

هماهنگ کنم … !!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ایـن روزهـآ....

حَـتـی اگـر خـون هَـم گـِریـهــ کـُنـی

عُـمـق هَـمـدردی دیـگـران بـا تـو یـکــ کَـلـَمهــ اسـتــ

"آخـی"

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خدایا

دستانم خالی اند ودلم غرق در آرزوها  

یا به قدرت بی کرانت دستانم را توانا گردان  

یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن  

 

 

[ 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:52 بعد از ظهر ] [ Mohsen ]

گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...

 

 

میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...

 

اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!

 

اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی:

 

نه،هیچی

---------------------------------------------------------------------

 

ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﺯﯾﺮ ﺩﻭﺵ ﺑﻪ ﮐﺎﺷﯽ ﻫﺎﯼ ﺣﻤﻮﻡ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯿﺸﯽ . . . !

 


ﻏﺬﺍﺗﻮ ﺳﺮﺩ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯼ . . .


ﺻبحانه ﺭﻭ ﺷﺎﻡ ، ﻧﺎﻫﺎﺭﻭ ﻧﺼﻒ ﺷﺐ !


ﻟﺒﺎﺳﺎﺕ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺗﻨﺖ ﻧﻤﯿﺎﺩ . . .


ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﻗﯿﭽﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ !


ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ


ﺍﻭﻧﻮ ﺣﻔﻆ ﻧﻤﯿﺸﯽ . . . !


ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﻼﻣﺖ ﺳﻮﺍﻻﯼ ﺗﻮ ﻓﮑﺮﺗﻮ ﻣﯿﺸﻤﺮﯼ . . .


ﺗﺎ ﺁﺧﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﺎﻟﺶ ﺧﯿﺴﺖ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺑﺒﺮﻩ !


ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺁﺩﻣﯽ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻩ . . .


ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﺁﺩﻡ ﻧﯿﺴﺖ

---------------------------------------------------------------------

 

گاهی حــــرف ها وزن ندارد ...


ریتم ندارد ...


آهنگ ندارد...


اما خوب گوش کن...

 


درد دارند...

---------------------------------------------------------------------

چه فرقی دارد


پُشت میله ها باشی یا در خیابانهای شهر در حال قدم زدن


وقتی که آرزوهایت


در حبس باشند !

 

[ 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:52 بعد از ظهر ] [ Mohsen ]

در هیاهوی زندگی دریافتم

چه دویدن هایی که فقط پاهایم را ازمن گرفت

در حالیکه گویی ایستاده بودم...

چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی مویم شد

در حالیکه قصه ای کودکانه بیش نبود!

دریافتم کسی هست

که اگر بخواهد می شود و اگر نه‌‌ نمی شود

"به همین سادگی!"

کاش نه می دویدم و نه غصه می خوردم

فقط "او" را می خواندم...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خدایـــــــــا:

رهایم کن در باد

مثل برگهایی که در آغوش باد خزان جای گرفته اند

مثل دود سیگار که در آغوش باد موهایش پریشان میشود ...


رهــــــــــایــــــــــــــم کن . . .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پـــــــــــــــــــــــــدرم:

فراموش کردن …
هنر میخواهد …

و من …

بی هنر ترین انسان عالمم …

 

[ 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:52 بعد از ظهر ] [ Mohsen ]
امروز تولدمه هر سال تولدم بدترین روز زندگیمه!

آخه یاد روزایی می افتم که بودی و برام تولد می گرفتی.....

خیلی سخته کاش همه سال هایی که قرار زندگی کنم می دادم ولی امشب پیشم بودی همه دنیامو می دم که یه بار دیگه صدام کنی من بعد از زندگی نکردم فقط زنده بودم یه مرده متحرک

من هیچ شمعی فوت نمی کنم تا تو تولدمو بهم تبریک نگی

[ 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:52 بعد از ظهر ] [ Mohsen ]
 

در زندگی زخمهایی است که در انزوای روح آدم قرار می گیرند.

 

[ 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:52 بعد از ظهر ] [ Mohsen ]

کاش گاهی مردبودم

 

 

میشدهروقت تنهام به کوچه بیایم

 

وقدم بزنم تاآنجایی که دلم میخواست

 

ونگران نگاههای مردم نباشم


کاش گاهی مردبودم

 

میشدشادی ام را...

 

به کوچه بریزم...

 

باصدای بلندبخندم

 

وهیچ ماشینی

 

برای سوارکردنم ....ترمزنکند

 

کاش..........

[ 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:52 بعد از ظهر ] [ Mohsen ]
همه میگویند چشم را که بستی سخت است راه رفتن و یافتن راه ولی من چه ماهرانه وقتی چشمانم را میبندم مسیر رسیدن به تو را میابم و طی میکنم



چرا نگاه می کنی؟ تنهــا ندیده ای؟ به من نخنـــد… من هم روزگاری عزیــــز دل کسی بودم



خـیـلـی سـخـت ِ دلـت بـودنـش رو بـخـواد . . . ولـی بـه نـبـودنـش عـادت کـنـی ! . .


دلتنگی یعنی ؛ همین بارانهای بی امان ... همین خیابانهای بلند خیس .. همین آدمهای در انتظار آخرین قطار عصر همین چترهای سیاه روی سر ! دلخستگی هم یعنی : همین " من " که دیگر زیر هیچ بارانی قدم نمیزنم ..!!


خسته ام… از تـــــو نوشتن…! کمی از خود می نویسم این “منم” که، دوستت دارم…!


خدایــــا التمــاست مــــــی کنــــم همــــــه دنیــایــت ارزانــیِ دیگــران ! ولـــی ; آنــکــه دنـیـــایِ من اســت به من برگردان...........


با كدام واژه برایت دلتنگی كنم ؟ می خواهم با چشمانم ،برایت دست تكان دهم 


[ 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:52 بعد از ظهر ] [ Mohsen ]

باز دلم گرفت ....

آسمان هم نیم نگاهی ابریست؟

انگار آسمان دلش گرفته و بغض دارد!

گلایه های بسیاری دارم

نمی دانم از کجا آغاز کنم؟

یا نمی دانم صدایم به تو خواهد رسید

نمی دانم  آیا نشسته ای فقط به درد ما آدمها گوش کنی؟

آرزوهایم یک به یک فنا شدند

جوابی ندارم

خداوندا نمی دانم اگر آفریده ای چرا اینگونه؟

خداوندا آیا حکمت توست ؟

گفته ای درد و رنج را آفریدی تا امتحان کرده باشی؟

پس کجاست وعدهء رستگاری و شادیت؟

کفر گفتن آسان است خداوندا

می دانی که کفر نمی گویم اما گلایه دارم از روزگارت؟

زمین و آسمان از روزگارت به درد آمده اند جوابی نیافتم؟

[ 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:52 بعد از ظهر ] [ Mohsen ]

اشكها قطره نيستند،

بلكه كلماتي هستند كه مي افتند...

فقط به خاطر اينكه پيدا نميكنند

كسي را كه معناي آنها را بفهمد!!

---------------------------------------------------

 

خداوندا مانده ام از چه بگویم

 

چگونه گله کنم

 

از کدامین لحظه و از کدام زندگی بگویم

 

گلایه ها دارم خداوندا

 

اما نمی دانم خواهی شنید

 

جوابی می خواهم چه کسی باید پاسخ گو باشد خداوندا

 

---------------------------------------------------

 

نــــفس میکشــــم تا جــــای مــــرده ها دفــــنم

 

 نـــــكنن .........ايــــــن اســـــــت زنـــــــدكي مــــــــــنه

 دل شــــــــــكسته

---------------------------------------------------

[ 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:52 بعد از ظهر ] [ Mohsen ]


ای كاش سرنوشت


جز این می



نوشت

[ 10 دی 1391برچسب:, ] [ 8:59 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]



 

یه اتاق تاریک  یه سکوت بهت آلود



 یه آرامش مسموم  یه آهنگ ملایم

 یه جمله عمیق وسط آهنگ

 بی تو من در همه ی شهر غریبم

 یه قطره اشک که رو گونه هام لغزید

 بهم فهموند که چقدر دلم برای داشتنت تنگ شده

یه بغض غریب تو گلوم لونه کرده




و یه احساس غریبتر داره تبر به ریشه بودنم میزنه


چقدر سخته آرزوی کسی رو داشتن  چقدر سخته دلتنگ کسی بودن



 خواستم رو یادت خط بکشم  خواستم دیگه دلتنگت نباشم

 از جام بلند شدم  چراغای اتاقو روشن کردم

 سکوت رو شکستم  آهنگ رو قطع کردمو اشکامو پاک

 اما قطره اشک بعدیم رو گونه هام سر خورد

 تا بهم بفهمونه که هنوزم دلتنگم

 هنوزم دلتنگم



[ 10 دی 1391برچسب:, ] [ 8:59 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]


هنوز با هر صدایی از پشت پنجره


، پرواز می کنم و خودم


را به پنجره می رسانم


دستم را بر دستگیره ی پنجره


می گذارم ولی بی اختیار


دستم می ماند. بی حرکت و بی حس


 
اگر باز کنم و تو ان طرف پنجره نباشی


؟ اگر صدای پشت



پنجره از تو نباشه ؟


خشک می شوم و بی روح .


نه ، توان باز کردن ندارم .


توان ندیدنت ، نبودنت را ندارم


 بگذار این دروغ قشنگ  ،


این باور غلط  باشد ، وجود


داشته باشد


قلب من با این تردید زیبا زندگی می کند



 شاید بودنش  با  شاید نبودنش ، می جنگد


 

کاش پیروز شود!


[ 10 دی 1391برچسب:, ] [ 8:59 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 39 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

کم کم یاد خواهی گرفت .. تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست .. و زنجیر کردن یک روح را اینکه .. عشق تکیه کردن نیست .. و رفاقت .. اطمینان خاطر و یاد میگیری که .. بوسه ها قرارداد نیستند کم کم یاد میگیری .باید باغ خودت را پرورش دهی .. به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی که محکم باشی .. پای هر خداحافظی یاد میگیری که .. خیلی می ارزی ..
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 229
بازدید دیروز : 279
بازدید هفته : 508
بازدید ماه : 1787
بازدید کل : 120697
تعداد مطالب : 457
تعداد نظرات : 69
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


آگهی انجمن بهترین وبلاگ

انجمن آگهی بهترین کد قالب وبلاگ

افزایش امتیاز وبلاگ

جایزه ویژه : تبدیل وبلاگ به سایت
وبلاگSponsered By :

قالب کد وبلاگ قالب وبلاگ



پيچک

سيستم افزايش آمار هوشمند تک باکس